یاسی جونیاسی جون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

یاسی، گل بهاری

شهد و شکر!

من: یاسی، بابا کجا رفته؟ یاسی: "اداله" (اداره) من: چی کار کنه؟ یاسی: " تا پول بیایه!!!" (تا پول بیاره) (جواب های یاسی برگرفته از شعر "دویدم و دویدم تا به بابام رسیدم") من: چی بخره؟ یاسی: "نون!"   یه وقتایی بین بازی خسته میشه، دراز میکشه و میگه: "دیاز!" (دراز)، "آخیییییییش!"   گاهی جیش رو میگه و میبرمش دستشویی و کلی تشویقش میکنم و میگم: آفرین، تو دستشویی جیش میکنی و ... حالا این خانوم خانوما یه مدته یاد گرفته، هر کی میره سمت دستشویی بهش میگه: "آفَیین، جیش میکنی!!!"   با لگوهاش بازی میکرد. هر کاری کرد دید یکی از لگوها رو ...
23 آذر 1393

بازی های ما 4

کتاب و کتابخوانی: یاسی خیلی کتاب و کتاب خوندن رو دوست داره از همون وقتا که خیلی کوچیک بود، کتاب خوندن یکی از برنامه های روتینمون بوده و هست. ازونجایی که یاسی به حبوبات و خصوصاً لوبیا خیلی علاقه داره!!! و به هر بازی که توش لوبیا باشه علاقه نشون میده امروز تصمیم گرفتم این دو تا رو با هم تلفیق کنم! وسایل لازم: یک کتاب پر از عکس های قشنگ و متفاوت و یک مشت لوبیا! (من همیشه لوبیاها رو به تعداد مشخصی میزارم و حواسم هست تو دهنش نذاره، مثلاً اینجا یازده تاست!!!)    بعد از یاسی خواستم یکی یکی لوبیاها رو جاهایی که من میگم بذاره. مثلاً گفتم یه لوبیا بذار رو کلاه ببعی، یه لوبیا بذار رو یکی از دونه های برف، یه لوبیا بذار ر...
17 آذر 1393

پیدر جون!

حدود چند هفته ای میشه که مالک تمام چیزا و انجام دهنده تمام کارای خوب و بد یاسی جون، پدر جون هستن! یاسی این کتاب رو کی خط زد؟ "پیدر جون!" یاسی این اسباب بازی رو کی خرید؟ "پیدر جون!" یاسی این مداد مال کیه؟ "پیدر جون!" یاسی این بلوز رو کی برات بافت؟ "پیدر جون!" و ... جالب اینجاست که رابطه یاسی با مادر جون یا با چند تا دیگه از اعضای خانواده بهتر از رابطه ش با پدر جونه! یکی از جمله هایی که یاسی این روزا خیلی ازش استفاده می کنه "نگاه کن " هست. مثلاً دیروز یه تیکه چسب نواری پیدا کرد چسبوند به انگشتش و اومد بهم گفت: "مامان، نیگاااا کن!" یکی دیگه  "تموم شد" هست...
12 آذر 1393

بازی های ما 3

سوراخ سوراخ: دیروز بعد مدتی فرصت کردم کاغذ دیواری یاسی رو عوض کنم و یه مقوای تازه بچسبونم. کاغذهای دورشو ریخته بودم روی فرش و خودم مشغول چسبوندن مقوای جدید بودم که دیدم یاسی رفت خودکارشو آورد تا روشون خط خطی کنه اما از اونجایی که خودکارش هی تو کاغذ فرو می رفت شروع کرد به سوراخ سوراخ کردن کاغذها. منم رفتم یه خودکار واسه خودم آوردم تا دخترم تنها نباشه.           هماهنگی چشم و دست: وسایل لازم چند عدد درب بطری که خودتون سوراخ کردین، یک عدد شارژر خراب! و یه کوچولوی نازنازی که بشینه و اینارو یکی یکی از سیم شارژر رد کنه.           این طرحی هم که میبینین...
11 آذر 1393

سوززز!!!

دیروز غروب حدودای ساعت 6 بود که بابای یاسی میخواست واسه کاری بره بیرون منم یاسی رو بردم تو اتاق، سرش رو گرم کنم تا متوجه رفتن باباش نشه و گریه نکنه. یه کمی تو اتاق باهاش بازی کردم اونم مشغول این ور و اون ور دویدن و دست زدن به وسایل تو اتاق بود که یه دفه متوجه قرمزی رو لبش شدم! گوشه لب پایینش خیلی کم قرمز و متورم شده بود. بهش گفتم: یاسی بیا ببینم لبت چی شده؟ هیچی دیگه تا این رو گفتم فقط گفت: "سوززز!" بعدش شروع کرد به گریه اونم چه گریه ای به پهنای صورت اشک می ریخت! و تا خود 9 شب که با چه مکافاتی خوابوندیمش گریه کرد. نه شام خورد، نه آب و نه شیر!!! البته قبل از اینکه بخوابه چند بار لبشو با روغن زیتون چرب کردم بعد از اینکه خوابید ه...
10 آذر 1393

خلاقیت!

این ها را که می بینید یاسی جان درست کرده اند. بدون ذره ای دخالت من! من در آشپزخانه بودم و یاسی هم در هال مشغول بازی با اسباب بازی هایش بود (البته کم پیش می آید تنها بازی کند). وقتی خواستم ببینم سرگرم چه کاریست با این صحنه ها مواجه شدم ... این یکی چند روز پیش:     و این یکی هم امروز:       پی نوشت: در هر دو مورد نوک تمام مدادها به سمت پایین است!!! ...
2 آذر 1393
1